مرا به یادآر

دستِ تو سخاوت ِ سپیدار!
چشمان ِ تو وعده گاه ِ دیدار!
ای بغض ِ نهفته در ترانه،
چشمان ِ مرا به گریه بسپار!
با هق هق ِ گریه ام خودی باش،
تا حاذثه ی خدانگهدار!

با زمزمه ام بخوان تو ای یار!
آنسوی سفر مرا به یادآر!
با یادت، در باران، من در کوچه ها گریه کردم!
از آغاز، تا پایان، تلخ و بی صدا گریه کردم!

بیا! بیا! ای بهترین فصل ِ ترانه!
ببر مرا تا فتج ِ شعر ِ عاشقانه!
تو بردی آواز ِ مرا تا اوج فریاد!
رفتی ُ در این اینه من رفتم از یاد!

ببین، ببین، ای بهترین!
در این غروب ِ واپسین، تنها ترینم!
سفر نکن از شهر ِ من!
بمان که در عاشق شدن، رسواترینم!●

نظرات 2 + ارسال نظر
رضا 1387/06/07 ساعت 14:50 http://baleshovgh.blogsky.com

سلام
وبلاگ خوب و باصفایی دارید.
من شما را لینک کردم شما هم مایل بودید این وبلاگ را لینک کنید .

مصطفی 1387/06/12 ساعت 01:10 http://mosijoon.blogfa.com

بازم سلام
این شعر قشنگ بود
یعنی وقتی خوندمش مشتاق شدم دوباره بخونم چون فکر کردم در مورد کسیه که منتظرشم
ممنون
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد