آرزویم این است
که بخوانم از دوست
که فغانم از اوست
همه درد و ذکر و آرزویم از اوست
آینه می گوید در کنارم هیچ است
روبرویم گویی جاده ای پر پیچ است
لحظه هایم پوچ است
این دل خستهء من در خیال کوچ است
خانه اش پر شده از همهمه و درد و فغان
زمزمه ها می سازد به امید و به گمان
که برون آورد آن را زخیال و ز نهان
زمزمه می گوید زندگی تاریک است
رشته های الفت اندکی باریک است
نکند بی علت رشته ها باز شود
زمزمه ها بی امید راز ناساز شود
زمزمه می گوید در درونم موج است
مرغک بیچاره در خیال اوج است
بر امید پرواز می کند پرها باز
که شود در ها باز
که کند زمزمه ای دیگر ساز
بار دیگر امید
زمزمه ای دیگر را به وجود خسته ام باز دمید
زندگی ساختن زمزمه هاست
زندگی خواستن است